به این فکر کنید که محبوبترین و برترین خودروی ملی در سالهای پیش از انقلاب توسط چه کسی ساخته و روانه بازار شد و اینگونه مورد استقبال عموم قرار گرفت؟ کودکی که سقف آرزوهایش شاید داشتن یک ماشین اسباب بازی بود و در کودکی ماشینهای مردم را تمیز میکرد توانسته بود خودروی پیکان را به خیابانها بیاورد اما او اکنون کجاست و سرنوشت او چه شده است؟
شخصی که برای اولین بار توانست روشنایی را به خانههای کرمانیها هدیه بدهد الان در کجای این جهان زندگی میکند؟ آیا اصلا زنده است و زندگی میکند یا شاید ...؟
صنعت کفاشی و دوخت و دوز کفش و فروش آن که در روزگاران قدیم بسیار پر رونق بود چرا امروزه زیر سایه مدیریت دولتی پنهان شده است و خبری از آن برو و بیاهای گذشته نیست؟
مدیران صنعتی و صاحبان صنایعی که در گذشته نامشان بر سر زبانها بود فارغ از عقاید و اعتقادات و جهت گیریهایشان اکنون در کجا هستند؟ صنعتگرانی که به دلیل توسعه صنایع و قانون حفاظت اموالشان توقیف و مصادره شد سرنوشتشان چه شد؟
مشخصات افرادی که اولین قدم را در توسعه برخی صنایع نظیر کفش و … برداشتند چیست؟ دلیل توقیف شدن شرکتهای آنان و مصادره اموالشان چه بود؟ پایههای صنعت ایران در زمان حکومت پهلوی دچار چه سرنوشتی شدند؟
در ادامه این مقاله در شهرک های صنعتی به معرفی این افراد و توضیح کسب و کار و فعالیتهای آنان و همچنین سرنوشت آنان میپردازیم.
(مصادره اموال این افراد به دلیل ارتباط و نزدیکی با حکومت و شاه بود که اکثر این اموال از راههای غیرقانونی کسب شده بودند. این افراد ۵۳ نفر بودند ولی اطلاعات مربوط به چند تن از آنان در دسترس نیست).
جمعی از این افراد که در حال حاضر در قید حیات هستند:
آذر ابتهاج:
شغل اصلی آذر ابتهاج در صنعت پزشکی بود، ولی بعد از اینکه با آقای ابتهاج ازدواج کرد به یکی از سیاستمداران دوران پهلوی تبدیل شد و عهده دار سرپرستی کلوب بولینگ گشت. قبل از پیروز شدن انقلاب اسلامی و برچیده شدن نظام شاهنشاهی خانم ابتهاج و همسرش تصمیم به واگذاری سهام خود در بانک ایرانیان گرفتند و تصمیم آنها این بود که سهامشان را به شخصی به نام هژبر یزدانی واگذار نمایند این در حالی بود که کلوب بولینگ این زوج در ونک تعطیل شده بود. و این بود ماجرای صاحبان اموال مصادره شده پس از انقلاب.
جعفر اخوان :
جعفر اخوان ابتدا شرکت بازرگانی جیپ را راه اندازی کرد و در این شرکت کار خود را به واسطه واردات جیپ ویلیز شروع کرد. ولی به دلیل ناراضی بودن اخوان از جایگاه خود به عنوان یک واسطه تجاری تصمیم گرفت در سال ۱۳۳۵ خط تولید خودروی جیپ را در ایران راه اندازی کند و به این ترتیب موفق به تولید جیپ شهباز شد.
در صنعت خودروسازی امروز ایران، پارس خودرو میراث دار جعفر اخوان است. صنعتگرانی که اموالشان مصادره شد.
عبدالحمید اخوان کاشانی :
با وجود اینکه عبدالحمید وسایل الکترونیکی نظیر چرخ خیاطی و ماشین لباسشویی را برای اولین بار به ایرانیان معرفی کرد و به آنان هدیه داد اما قبل از افتتاح فروشگاه زنجیرهای بزرگش نام او در بین مردم ناشناخته بود. بعد از آن عبدالحمید همراه با شریک تجاری خود فروشگاههای زنجیرهای به نام کوروش را در ۸ نقطه مختلف از ایران تاسیس کرد. ولی سرانجام به دلیل اینکه با شریک خود دچار اختلاف شد تصمیم گرفت سهامش را به اون واگذار کند.
مهدی بوشهری:
مهدی بوشهری به دلیل وصلت با خاندان پهلوی یعنی ازدواج با اشرف پهلوی موفق به کسب شهرت و ثروت زیادی شد و سهام شرکتهای زیادی را خریداری کرد. مهدی بوشهری فردی بود که چندین راکتور را از کشور فرانسه برای ایران خریداری نمود. علاوه بر این نام این شخص در فهرست مربوط به بدهکاران بانک ملی ایران در زمان پهلوی به چشم میخورد.
علی نقی عالیخانی :
این شخص مقام دولتی داشت که وظیفهاش جاری کردن خون در رگهای بخش خصوصی بود. او که مدتی سابقه فعالیت در اتاق بازرگانی تهران را نیز داشت با رسیدن به مقام وزارت اقتصاد از تجربیات قبلی خود استفاده نمود و اقدام به خصوصی سازی کارخانهها کرد.
محمود خیامی:
این فرد که اکنون ساکن انگلستان است، با همکاری برادرش کارخانه ایران ناسیونال را تاسیس کرد. بعد از پیروزی انقلاب کلیه سهام مربوط به این شرکت در اختیار محمود قرار گرفت و امروزه مدیریت ۷ نمایندگی مرسدس بنز را در نقاط مختلف کشور آمریکا و انگلستان بر عهده دارد.
مرتضی رحیم زاده خویی:
این شخص موفق شد تا با همکاری و مساعدت شهرداری تبریز کوی ولیعصر که در گذشته با نام کوی ولیعهد شناخته میشد را احداث کند. علاوه بر این کبریتهای ممتاز از جمله مهمترین میراثهای این خانواده(رحیم زاده) برای کشور ایران بود.
طاهر ضیایی :
طاهر ضیایی بعد از ورود به سیاست تصمیم خود را مبنی بر جدایی از شغل خانوادگیاش عملی نمود. او چند دوره موفق به پیروزی در انتخابات نماینده مجلس شورای ملی شد. این شخص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران را ترک کرده و به آمریکا مهاجرت نمود.
امیرعمید حضور:
امیر عمید حضور به فاصله پنج ساله بعد از فوت پدرش موفق شد گروه صنعتی بلا را تحت عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان کفش ایرانی به مردم معرفی کند و این نام را بر سر زبانها بیندازد. پس از پیروزی انقلاب و در سال ۵۷ او به امریکا مهاجرت کرد تا ادامه فعالیتهای تجاری خود را در آنجا انجام دهد.
خداداد فرمانفرماییان :
آشنایی این فرد با آقای ابتهاج زمینه را برای ورود آقای فرمانفرماییان به سازمان برنامه و بودجه فراهم کرد که در نهایت این آشنایی و همکاری سبب شد آقای فرمانفرماییان به ریاست بانک مرکزی منصوب گردد. با این وجود از مهمترین فعالیتهای این فرد میتوان به فعالیت وی در شرکت سهامی لامپ پارس و لامپ ایران اشاره کرد.
کاظم خسروشاهی:
این فرد به منظور گسترش بازار کسب و کار پدرش به آمریکا رفت موفق به کسب نمایندگی از شرکت دارویی مکسون رابینز شد. خانواده آقای خسروشاهی با تمرکز بر روی بازار دارو موفق به رونق بخشیدن به تجارت خود شدند. آقای خسروشاهی هم اکنون در پاریس ساکن است.
اکبر لاجوردی:
اکبر لاجوردی جزو آن دسته از افرادی بود که به منظور توسعه صنایع نساجی در ایران اقدام به اعطای بورسیه تحصیلی به دانشجویان این رشته کرد. این شخص مدیریت کارخانههای پلی اکریل و راوند و محمل کاشان را عهده دار بود و پس از پیروزی انقلاب ایران را ترک نکرد و سعی در بازگرداندن اموال از دست رفتهاش داشت. ولی هم اکنون او در کشور آمریکا ادامه فعالیتهای اقتصادی خود را انجام میدهد.
حبیب لاجوردی :
مشغولیت این فرد در صنایع بهشهر بود و در سنین میانسالی به تحقیق و پژوهش روی آورد و در تهران مرکز مطالعات مدیریت را بنیان نهاد. حبیب لاجوردی هم اکنون در دانشگاه هاروارد مشغول به کار است.
علی رضایی:
این شخص که بنیانگذار بانک شهریار بود، به بانکهای داخلی و خارجی مختلفی بدهکار بود. با وجود اینکه این قزضها و بدیها بانک شهریار را در معرض نابودی و شکست قرار داد ولی بانک مرکزی برای نجات این بانک راه حلهایی ارائه کرد. علی رضایی، عضو مجلس سنا در دوره هفتم بود.
عبدالمجید اعلم:
پروژههای عمرانی بزرگ، طی سالهای ۱۳۴۷ الی ۱۳۵۷ به این شخص که از پیمانکاران صاحب نام دوره پهلوی بود سپرده میشد. افرادی معتقدند که دلیل قراردادهای بزرگی که نام عبدالمجید اعلم در آنها به چشم میخورد روابط وی با شاه، مقامات وزارت اقتصاد و سازمان برنامه و بودجه است. وی همچنین جزء سهامداران کارخانههایی مثل قند کرمانشاه و سیمان تهران بود و اتهاماتی نظیر احتکار و قاچاق سیمان در پروندهاش به چشم میخورد.
رکن الدین سادات تهرانی:
یک خاطره قدیمی از جورابهایی دارای علامت و نشان ستاره یا کارخانهای واقع در جاده تهران کرج که اکنون متروکه شده ولی هنوز نام استارلایت بر روی آن به چشم میخورد و اینها یادگاریهای رکن الدین سادات تهرانی است. وی فرزند سید جلال و متولد ۱۳۱۰ است و از سن ۱۶ سالگی به تجارت و فعالیت در حجره پدرش مشغول بود. سادات تهرانی دکترای مدیریت اقتصاد از دانشگاه تهران را دارد و بین سالهای ۱۳۴۱ الی ۱۳۴۷ معاون اقتصادی علی نقی عالیخانی بود. وی سرانجام وارد صنعت شد و شرکتهای استارلایت و پارس تریکو را بنیان نهاد.
عبدالحمید قدیمی نوایی:
پدر عبدالحمید یک مدیر میانی دولتی بود که به دلیل ماموریتهای شغلی همواره در سفر به شهرهای مختلف بود ولی عبدالحمید دبیرستان خود را در دارالفنون گذراند. وی از جوانانی بود که وابسته به حزب توده شد، پس از اتمام دبیرستان به امریکا رفت و در آنجا به تحصیل در رشته مهندسی ساختمان در دانشگاه برکلی کالیفرنیا پرداخت. بعد از بازگشت از امریکا اقدام به تاسیس شرکت مهندسی ساختمان ملی همراه با علی ابراهیمی، برادران فاتح و هدایت بهبهانی کرد. ولی جهت گیریهای دوران نوجوانی او که به سمت حزب توده مانع ساخت عمارتها و ویلاهای سلطنتی مثل کاخ نوشهر و شمس توسط او نشد.
محمد ابونصرعضد:
به دلیل آموزههایی که در دانشگاه دیژون فرانسه دیده بود به فعالیت در بخش خصوصی مشغول شد. وی با مدرک مهندسی کشاورزی شغلهای مثل نخست وزیری و وزارت کشاورزی و جنگلبانی را تجربه کرد ولی در سال ۱۳۳۲ مشاغل دولتی را کنار گذاشت و کارخانه تصفیه شکر اهواز را تاسیس کرد و بعد از آن نیز کارخانه قندسازی دزفول را.
محمد ابونصر عضد به عنوان یکی از موسسان اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران هم شناخته میشود و چند دوره به عنوان نایب رئیس اتاق ایران، عهده دار هدایت خانه فعالان اقتصادی بوده است. عضد یکی از سهامداران اصلی در سرمایه گذاری بانک اعتبارات بود که فرانسویها در آن شرکت داشتند.
خسرو ابتهاج:
کارمند سازمان برنامه و بودجه و فرزند احمدعلی ابتهاج بود. در سال ۱۳۵۳ تنها شخصی بود که به عنوان مسئول مذاکره با شرکتهای خارجی به منظور هدایت نمودن تکنولوژیک و کسب سخت افزار درباره جنبههای گوناگون برنامه فضایی ایران مورد انتخاب قرار گرفت ولی هنگامی که به دلیل ایجاد سوءتفاهماتی در بستن قرارداد با شرکتهای خارجی، از او درخواست کردند که استعفا دهد ابتهاج از این کار سر باز زد و در نهایت از خدمت عزل شد. وی بعد از اینکه از مقام و جایگاهش عزل شد وارد به شرکت خصوصی گوردون وینکلر گردید. پدر او جزو پیشکسوتان در حوزه صنعت سیمان ایران و از اداره کنندگان شرکتهایی مانند سیمان دماوند، ایرانیت، سیمان شمال، شرکت ساختمانهای کشور و برفاب بود.
محمدتقی برخوردار:
ملقب به پدر صنایع لوازم خانگی ایرانی بود. تاسیس و رشد صنایع لوازم خانگی کشور ایران در دهه ۱۳۴۰ رخ داد. از مهمترین شخصیتهای تاثیرگذار در این جریان محمدتقی برخوردار بود. برخوردار در دهه ۴۰ پا به عرصه صنعت گذاشت و طی ۲۰ سال به تولید کالاهای صنعتی اقدام کرد. او بعد از دو دهه تجارت که در زمینه واردات کالاهای مدرن صنعتی بود یک سیاست جایگزین برای آن پیدا کرد و آن واردات و تاسیس کارخانههای عرضه لوازم خانگی بود. کارخانههای محمدتقی برخوردار عبارتند از پارس الکتریک که مربوط به رادیو و تلویزیون بود، پارس توشیبا واقع در شهر رشت و فعال در زمینه انواع مختلف لوازم خانگی مثل پنکه، چرخ گوشت و ...، لامپ پارس توشیبا، فرش پارس، کالای الکتریک، کارتن و سرامیک البرز و کاشی پارس. یکی از شرکتهای وی به نام لوازم خانگی پارس با سرمایه گذاری شرکت جنرال الکتریک آمریکا به یک تولیدکننده داخلی بزرگ در زمینه یخچال، لباسشویی و فریزر مبدل گشت. پس از پیروزی انقلاب برخوردار از انگلیس به ایران بازگشت. وی مدت کوتاهی عصو هیئت مدیره کشتیرانی بود ولی اموال او ملی اعلام شدند. سال ۱۳۷۳ دادگاه حکمی مبنی بر بازگرداندن مقداری از زمینهای موروثی او صادر کرد و یکسال پس از این حکم نیز حکمی مبنی بر استرداد منزل شخصی برخوردار صادر گردید. حاج محمدتقی با سکته خفیفی که در سال ۱۳۷۴ کرد فراموشی گرفت. وی سرانجام با سکته دومش که در سال ۱۳۷۸ اتفاق افتاد دچار آلزایمر شد و پس از آن به طور کلی حافظهاش را از دست داد.
علی اصغر پیروی:
پیروی یک ورزشکار در عرصه تجارت بود. وی در سالهای ۱۳۲۸ الی ۱۳۲۹ و در المپیک هلسینکی از اعضای تیم ملی دو و میدانی ایران بود و در سال ۱۳۵۴ به عنوان دبیرکل کمیته ملی المپیک ایران منصوب شد. وی صاحب شرکت ایران باریم نیز بود زمینه فعالیت این شرکت تجارت سولفات باریم بود و یکی از سهامداران آن شاهزاده شهرام پهلوی بود.
سعید هدایت:
وی فرزند غلامعلی مکرم الملک و متولد سال ۱۲۹۷ است. بعد از به اتمام رساندن تحصیلات عالی و دریافت دانشنامه مهندسی در رشته راه و شهرسازی، در شغل آزاد مشغول به کار شد. در سال ۱۳۳۵ مهندس سعید هدایت به نمایندگی از مردم زنجان در دوره نوزدهم قانون گذاری به مجلس شورای ملی راه یافت و در دوره بعدی نیز از طرف مردم تهران به وکالت انتخاب گردید. همچنین وی قائم مقام دبیر کل حزب مردم نیز بود.
منصور یاسینی:
یاسینی متولد ۱۳۱۰ در تهران است. بعد از به پایان رساندن تحصیلاتش در حد سیکل، مشغول فعالیت در رشتههای مختلفی از اقتصاد و بازرگانی از جمله تولید و خرید و فروش شیشه و پارچه و واردات و فروش ماشین آلات شد. از جمله سمتهای او میتوان به مدیرعاملی و رئیس هیئت مدیره کارخانههای ممتاز، سهامدار و عضو هیئت مدیره شرکتهای آبگینه، پارس شیشه و تولی پلاس و عضو هیئت مدیره بانک شهریار اشاره کرد. او به عنوان نماینده مردم تهران در سال ۱۳۵۴ یعنی در دوره بیست و چهارم به مجلس شورای ملی راه یافت. وی در طی مدت زمانی که نماینده مجلس بود به دلیل اتهاماتی از جمله احتکار نمودن و سرپیچی از مقررات قانون نظام صنفی و انجام اعمالی نظیر احتکار شیشه و گرانفروشی، مورد تعقیب قضایی قرار داشت و سرانجام در سال ۱۳۵۷ مصونیت پارلمانی وی سلب شد.
افرادی از این لیست که در قید حیات نیستند:
ابوالحسن ابتهاج:
این شخص در ابتدا معاون بانک شاهنشاهی بود و بعد از آن به ریاست بانک ملی دست یافت. در سال ۱۳۳۱ آقای ابتهاج پیشنهاد کاری از سوی رئیس صندوق بین المللی پول برای فعالیت در مقام مشاور در این موسسه دریافت کرد. ولی با گذشت زمان ریاست بخشی از این صندوق که مربوط به خاورمیانه بود به آقای ابتهاج تعلق گرفت. از جمله یادگاریهای آقای ابتهاج بانک ایرانیان است وی در سال ۱۳۷۸ فوت شد.
مراد اریه:
این شخص موفق شد در زمان جوانی نامش را به عنوان یکی از بزرگترین تاجران پارچه ثبت کند. وی به مدت چهار دوره منتخب یهودیها در مجلس شورای ملی بود. از بزرگترین و مهمترین کارهای او میتوان به بهره برداری از یک مجتمع تجاری بسیار بزرگ اشاره کرد. این مجتمع بعدها به جایگاه واحدهای تولیدی و کارخانههای مختلف مبدل گشت. مراد اریه پس از پیروزی انقلاب ایران را به مقصد نیوبورک ترک کرده بود، وی در سال ۱۳۷۲ درگذشت.
اسدالله رشیدیان:
این فرد از مهمترین و اساسیترین افرادی بود که در کودتای ۲۸ مرداد نقش داشتند و بعد از آن نیز به ادامه فعالیتهای خود در رابطه با مخالفت با دولت امینی پرداخت. به منظور تشکر و قدردانی از زحمات این شخص و برادرش، محمدرضا شاه مجوز تاسیس بانک را به آنها اعطا کرد و به این ترتیب اسدالله رشیدیان وارد عرصه اقتصاد شد. بعد از پیروزی انقلاب او موفق به خارج کردن سرمایهاش از ایران شد و به انگلستان مهاجرت کرد. وی در سالهای نخست دهه ۶۰ فوت کرد.
حبیب ثابت:
این شخصی از نوجوانی برای مبارزه با فقر خانوادگیاش فعالیتهای تجاری خود را آغاز کرد. در آن زمان او در مغازه تعمیر دوچرخهاش مشغول به کار بود وی بعدها با وارد کردن چندین اتومبیل، اولین موسسه مربوط به حمل و نقل را در ایران تاسیس کرد. حبیب ثابت در سن ۲۹ سالگی اولین کارخانه تجاری ماشینی را در ایران تاسیس کرد و از جمله نشانههای او در ایران امروز میتوان به برند فیروز اشاره کرد. ثابت در سال ۱۳۶۴ دارفانی را وداع گفت.
احمد خیامی:
احمد خیامی یکی از موسسان بزرگترین کارخانه خودروسازی در ایران و شرکت ایران ناسیونال است. وی زاده شهر مشهد است و کارخانهای که تاسیس کرده بود روزانه ۱۷ خودرو تولید میکرد. او از جمله بنیانگذاران فروشگاههای زنجیرهای کوروش بود و با پیروزی انقلاب به کانادا رفت و سرانجام بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
محمدرحیم متقی:
امروزه نام کفش ملی، باعث زنده نگه داشتن نام محمدرحیم متقی شده است. این برند در گذشته بالغ بر ۱۰۰ هزار جفت کفش تولید و روانه بازارمیکرد اما اکنون فقط یک نام از آن باقی مانده و نابود شده است. متقی بعد از ترک ایران و مهاجرت به آمریکا همچنان به تولید کفش مشغول بود و صنعت کفش سازی را در کشورهای مختلفی زنده نگه داشت. محمدرحیم متقی در سال ۱۳۸۴ درگذشت.
محمود لاجوردی :
این شخص قبل از سال ۱۳۲۰ در توتون، تنباکو و قند فعالیت داشت و در نهایت موفق به تاسیس شرکت خانوادگی آرین شد. وی تا سال ۱۳۶۳ در ایران سکونت داشت ولی برای درمان سرطانش به آمریکا رفت و در آمریکا فوت کرد.
قاسم لاجوردی:
قاسم لاجوردی از تاثیرگذارترین پسران این خانواده(لاجوردی) محسوب میشد که موفق شد پای شرکت خانوادگیشان یعنی آرین را به کشور آمریکا باز کند. وی موسس بیش از ۸۰ شرکت در شهرهای مختلفی از ایران بود، در نهایت او در سال ۱۳۸۹ در آریزونای آمریکا دارفانی را وداع گفت.
برادران نمازی:
از جمله بزرگترین بنگاههای اقتصادی که خاندان نمازی در آن سرمایه گذاری کردند عبارتند از بانک شاهنشاهی انگلیس و ایران، بانک هنگ کنگ شانگهای و کمپانی کشتیرانی شبه جزیره و شرق. محمدحسن و محمدحسین بزرگان خاندان نمازی بودند که این سرمایه گذاریها ابتدا از طرف آنان انجام گرفت این دو برادر به ترتیب در سالهای ۱۳۱۰ و ۱۳۲۶ فوت شدند. فرزند محمد حسن به نام محمد پس از چندین سال سکونت و تجارت در آمریکا به ایران آمد و به عنوان مشاور وزیر در کابینه زاهدی منصوب شد. فرزند محمدحسین که مهدی نام داشت در عرصه سیاست نقش جدیتری ایفا کرد وی بدون وقفه تا دوره چهاردهم نماینده مجلس شورای ملی بود علاوه بر این او جزو اعضای مجلس سنا نیز بود. مهدی نمازی صاحب نمایندگی صادرات کتیرا به آمریکا و اروپا و شرکت بیوک بود و در سال ۱۳۵۱ فوت شد. شنیدهها حاکی از این است که برادران نمازی مشغول به تجارت تریاک نیز بودند.
مهندس حاج مهدی هرندی:
مهندس هرندی زادگاه خود را از لحاظ مدرسه، تجهیزات پزشکی و … تجهیز کرد و به خانه کرمانیها روشنایی بخشید. او متولد سال ۱۳۱۲ بود و در انگلیس و امریکا تحصیل کرده است. وی فعالیتهایی در زمینه صنعت نساجی نیز داشته و موسس چند کارخانه پوشاک مثل برک و ایران پوپلین بوده است. هرندی در آذر سال ۱۳۵۷ با ۵۷ سال سن درگذشت.
مهدی میراشرافی:
شنیدهها حاکی از این است که مهدی میراشرافی به دلیل تلاشهای بیشائبهاش به منظور تحکیم حکومت کودتا از طرف محمدرضا شاه مقداری از سهام کارخانه ریسندگی تاج اصفهان را به دست آورده است. وی در سال ۱۳۳۸ یعنی پس از گذشت پنج سال کل سهام این شرکت را خریداری کرد، بعد از مدتی فعالیت این شرکت متوقف شد و دلیل آن فرسودگی ماشین آلات بود آقای میراشرافی برخی از این تجهیزات را به جاده تهران انتقال داد و کارخانه تاج را تاسیس نمود. کارخانه تاج در سال ۱۳۴۹ دچار بحران و مشکلات مالی شد و در مرداد ماه سال ۱۳۵۰ این کارخانه تحت تملک حمایت از صنایع درآمد که از طرف بانک مرکزی ماموریت به انجام این کار داشتند. از دیگر سوابق مهدی میراشرفی میتوان به صاحب امتیاز بودن روزنامه آتش و چندین دوره نماینده مجلس بودن اشاره کرد. میراشرافی و پسرش پس از پیروزی انقلاب دستگیر شدند و دادگاه اسلامی اصفهان آنها را به اعداممحکوم کرد.
رضا رستگار تهرانی:
وی از افرادی بود که در دارالفنون تحصیل کرده بودند که در سال ۱۲۸۶ در خانوادهای از خرده مالکان اصفهان متولد شد. بعد از اینکه بورسیه تحصیلی از مدرسه تلوز فرانسه را دریافت کرد به فرانسه رفت و تحصیلات تکمیلیاش را در رشته میکروبیولوژی ادامه داد. وی بعدها به همراه برادرش مرتضی در رونق بخشیدن به بهره برداری از معدن سرب انگوران دخیل بود. رضا بعد از پیروزی انقلاب به لندن مهاجرت کرد و در سال ۱۳۷۹ فوت شد.
مرتضی رستگار تهرانی:
مرتضی متولد سال ۱۲۸۹ بود و بعد از اینکه از دارالفنون دیپلم خود را دریافت کرد رشته مهندسی معدن را برگزید و مشغول به بهره برداری از یکی از معادن بزرگ روی و سرب کشور شد. علاوه بر کارخانه سرب انگوران، شرکت کالسیمین نیز که متعلق به او بود مصادره شد یعنی مشمول بند ب قانون حفاظت از صنایع گردید. اینگونه گفته میشود که مدتها بعد از پیروزی انقلاب مرتضی رستگاری از ایران نرفت و همراه با حاج برخوردار و اکبر لاجوردی با مهندس بازرگان جلسهای جهت رفع مصادره اموالشان تشکیل دادند. وی در سال ۱۳۷۸ درگذشت.
محمود رضایی:
محمود رضایی مانند قاسم و علی رضایی از سهامداران گروه صنعتی شهریار بود. پس از اتمام دوره دبیرستانش به سراغ حرفه خانوادگیشان یعنی تجارت رفت. وی در عرصه سیاست نیز قابلیتها و تواناییهای خود را محک زد و وکالت مردم سبزوار را در دوره هجدهم مجلس شورای ملی عهده دار بود اما به دلیل عدم سازگاری با سیاست در دوره نوزدهم اقدام به واگذاری جایگاه خود به برادرش کرد و به سراغ تجارت رفت. محمود جزو مدیران و سهامداران شرکت فاریاب و معدن مس سرچشمه نیز بود. در دوران مربوط به مدیریت برادران رضایی سرمایه گذاری در معادن مس سرچشمه به شرکتی انگلیسی واگذار گردید که نتیجه و سرانجام این مشارکت با شکست مواجه شد. محمود رضایی بعد از پیروزی انقلاب به اروپا مهاجرت کرد و در سال ۱۳۷۵ به علت مشکلات مالی با اسلحه کمری خودکشی کرد.
علی حاج طرخانی:
پدرش حاج کاظم شاهپوری یک بازاری سرشناس بود. علی در کنار برادرش تقی در تولید قند، شکر و روغن نباتی فعالیت داشت. علی طرخانی جزو مبارزان انقلابی بود ولی بعد از بهمن ۵۷ دچار سرنوشتی تراژیک شد. نام علی طرخانی در دو لیست به چشم میخورد یک لیست افرادی که باید اموالش مورد مصادره قرار میگرفت و دیگری در لیست افرادی که باید به اموال مصادره شده از هژبر تهرانی رسیدگی مینمودند. با وجود تلاشهای شهید بهشتی برای بازگرداندن اموال علی طرخانی، طرخانی موفق نشد اموالش را پس بگیرد و امور حکومتی را با رنجیدگی کنار گذاشت و تا زمان فوت وی یعنی سال ۱۳۸۵ خبری از او نبود.
عنایت بهبهانی:
وی آخرین رئیس اتاق بازرگانی قبل از انقلاب بود. متولد سال ۱۳۰۶ در اهواز بود. پس از اینکه مدرک دبیرستانش را از دبیرستان البرز دریافت کرد راهی آمریکا شد و در دانشگاه میشیگان در رشته مهندسی ماشین آلات کشاورزی و در مریلند در رشته مهندسی مکانیک ادامه تحصیل داد. بعد از بازگشت به ایران، به فعالیت در واحدهای صنعتی پدرش پرداخت. بهبهانی در بنیانگذاری شرکت صنعتی جنرال در ایران بسیار تاثیرگذار بود و به مدت ۱۸ سال جزو هیئت مدیره این شرکت محسوب میشد. وی همچنین برای مدتی نایب رئیس انجمن شهر تهران و از اعضای هیئت رئیسه اتاق بازرگانی تهران نیز بود. نقطه آغاز فعالیتهای سیاسی بهبهانی عضویت در حزب ایران نوین در سال ۱۳۴۵ بود. او در دو دوره متوالی یعنی دوره بیست و سوم و بیست و چهارم به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شورای ملی شد. بهبهانی همچنین عهده دار ریاست اتاق ایران از سال ۵۳ تا پیروزی انقلاب بود. وی تا سال ۱۳۶۱ در ایران حضور داشت و در سال ۱۳۸۹ در کانادا فوت شد.